سلام .....
چه خوبه شیشهء غم رو شکستی
زدی پیمونه ای و مست مستی
چه خوبه خنده هاتو باز ببینم
گل شادی رو از شعرات بچینم
چه خوشحالم که فصلاتم بهاره
زمستونم تو قلبت جا نداره
چه حالی داره این حال خرابت
خدایا بسه بسه این عذابت
تو بی حال خرابت مست مستی
همیشه عاشقی و می پرستی
تو با این عاشقی جات تو بهشته
خدا گفته ،خودش اینو نوشته
اگه عاشق بمونی تا همیشه
بشی از جنس آیینه یا شیشه
بدون که تا قیامت زنده هستی
تا من مستم ، تو عاشق ، مست مستی .....
" باران " آیینهء مهربانی
نظرات شما عزیزان:
سلام
میخواستم برای شعرروز از نو روزی از نو کامنت بذارم که متاسفانه باز نشد
خیلی زیبا بود
یه بداهه هم با خوندنش به ذهنم رسید که براتون میذارم
بازم دلم هوای دستاتو کرد
بازم تو نیستی و دلم کوه درد
تمام واژه ها ی دلواپس این لحظه ها
فقط یه جمله:زنه مجنون مرد....
سکوت تلخ آن اتاق خالی
شلوغی و تلخیه این روح سرد
اگر تو آنِ شعر و من ،این شوم
آین زن و آن مرد و دو روح شبگرد
میخواستم برای شعرروز از نو روزی از نو کامنت بذارم که متاسفانه باز نشد
خیلی زیبا بود
یه بداهه هم با خوندنش به ذهنم رسید که براتون میذارم
بازم دلم هوای دستاتو کرد
بازم تو نیستی و دلم کوه درد
تمام واژه ها ی دلواپس این لحظه ها
فقط یه جمله:زنه مجنون مرد....
سکوت تلخ آن اتاق خالی
شلوغی و تلخیه این روح سرد
اگر تو آنِ شعر و من ،این شوم
آین زن و آن مرد و دو روح شبگرد